- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
خون بر لبش نشست عرق بر جبین نشست پنـجـاه و چـند مـرتـبه آقـا زمین نشست پنجاه مرتـبه به زمیـن خـورد و ایسـتاد از بسکه زهر بر جگرش آتشین نشست در کوچه بود یـاد حسن بود و مـادرش یک دفعه پیر شد به رُخش چند چین نشست یک دست روی پهلو و یک دست بر جگر در حُجره یادِ جَدِّ غریبش زمین نشست بالا سـرش دو مـادرِ گـیـسو سپـیـد بود یعـنی کـنارِ فـاطـمه اُمُّ البـنـیـن نـشـست چسباند تا که سینۀ خود را به خاک، دید : چرخاند رویِ سینه و آن لاله چین نشست از تَـل کـنــارِ عـمـۀ خـود داد زد ولـی ضربِ هزار و نهصد و پنجاهمین نشست یابن الشبیب اَبروی او را سنان شکست والشِمر جالِسُ به روی سینه این نشست با عـمه رفت کـوفه و با عمه شام رفت در کوچه دید دخترکی دل غمین نشست با آستـیـن پـاره سرش را گرفت حـیف از بـام آتـشی به هـمـین آستـیـن نشست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
روضه شد مُجمل و کوتاه نشست و برخاست رفت در قصر به اکراه نشست و برخاست وقتِ برگشت، سرش زیرِ عبا پنهان بود باز با یک غم جانکاه نشست و برخاست یاد آن لحـظـه که مادر به زمین افـتاد و پـسری دیـد که با آه نشـست و برخاست تا رسـد بر درِ خـانه ز جـفـاکاریِ زهـر بارها در وسط راه، نشـست و برخاست وسط حجـرۀ خود گاه به خود میپـیچـید و به شوق پسرش گاه نشست و برخاست مثلِ خورشید، روان جانب مغرب میشُد آنکه پیش قدمش ماه، نشست و برخاست غبطه بر شأن اباصلت، مسیحا میخورد داشت چون با ولی الله، نشست و برخاست کس ندیده ست سرِ خـوان کسی سائل را که سرِ سفرۀ این شاه نشست و برخاست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
تا زندهتر باشی شکستی قفلِ جانَت را شکرِ خدا آسودہ خوردی شوکرانت را شکرخدا نه خیزران بوسیدہ رویت را نه نعل اسبی خُرد کردہ استخوانت را وقتی که جان دادی جوادَت نیز پیشَت بود هـرگز نـدیـدی اربـاً اربای جوانت را بانوی باران خواهرت معصومه هم دیدهست مهـمان نـوازیهای گرم مـیـزبانت را نه خیمهای غارت شد نه صورتی نیلی نه طعـنهای آزردہ کردہ کودکـانت را خورشید هشتم رفتی اما شکر این باقیست رنگ شـفـق هـرگز نـدیـدم آسمانت را مُزدِ عزاداران همیـشه دست تو بـوده از مـن مگـیـر آقا نـگـاہ مهـربـانت را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
ای کوثر طهور، از این باده سر نکش آتـش به حـالِ درهـم مـاه صـفـر نکش عالم بدون روی تو تاریک و تیره است خورشید مشرقین، عبا روی سر نکش پنجـاه بار، در وسـط این گـذر نـیـفـت پنجـاه بـار، بر دل عـالـم شـرر نکـش اینـقـدر پیـش چـشـم همه، یاد مـادرت در پشت درب خانۀ خود دردسر نکش بال و پر هزار مَلک فرش راه توست شمسُ الشموس، روی زمین بال و پر نکش دیگر شبـیـه مـارگـزیـده به خود مپـیچ دامن به خاک حجره بیا و دگر نکـش خواهر که نیست محضر تو، لااقل غریب وقـت وداع، دردِ فــراق پـسـر نـکـش با قـطره قـطره بارش چشم بهاریات تصویر روضۀ پـسر و یک پدر نکش هر کـار هم کـنی پـسرت پـا نـمیشود جانم فـدات، این همه آه از جگر نکش بس کن حسین، زینبت از هوش میرود پنجه به خـاک در برِ او اینـقـدر نکش
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
خورشید، سر به زیر عبایی ز ابر بُرد اینگونه از حدیث کسا ارث صبر بُرد دریا، ز باد فتنه، به خود موج میگرفت آن مـوج را به سـاحـل آرام قـبـر بُـرد چـشم گـهـر فـشان یتـیـمـش، گواه بود او را عدو ز شهر پیمبر، به جبر بُرد آن روز، هر زنی،که شنید از خزان باغ یک شاخه تسلیت به عزایی ستبر بُرد آشـوب در تـمـامـی ذرات عـالـم است خورشید سر به زیر عبایی ز ابر بُرد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
مثل نـسیـم صبـح به عـرفان رسیدهایم وقـتی به دستبوس کـریمان رسیدهایم یک دسته ساختیم و به صحن مطهرش با نـغـمـه امـام رضـا جـان! رسیـدهایم دستان مـا به پـنـجـره فـولاد بـوسه زد آقا بـبـین که دست به دامـان رسیـدهایم در آرزوی پـادوی این خـانـه بـودهایم جارو بدست محضر سلطان رسیدهایم! ایوان طلای شاه نجـف را خـبر دهید! پیـش عـلی طـوس به ایـوان رسیـدهایم مـا اهل آتـشـیـم گـلـسـتـان نـخـواسـتـیم یکراست پیش صاحب غفران رسیدهایم خرده مگیر سجده به این سمت میکنیم! غـافـل! کـنـار قـبـلۀ ایـران رسـیـدهایـم حـرز جـواد را به ضریحـش کشیدهایم یعـنی ز کـاظـمـین خـراسان رسیـدهایم گفتند خاک حجره به گیسوی او نشست از غصهاش غریب و پریشان رسیدهایم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
میرود ماه صـفر با هـمه شـور و نوا ماه حزن و غم و اندوه، مه اشک و بکا اول مـاه مـحـرم هـمه گـفـتـیـم حـسـین آخـر مـاه صفـر ما هـمه گـوئـیم رضا کرده بـودید شما توصیه بر ابن شبیب که فـقـط گـریه کـنـد در غـم شاه شهدا از زمانی که شده صید شما مردم چشم یافـتم گـوهر اشکی که شود نـذر عـزا گاه گـفـتـیم حـسـین و همگی گریـیـدیم گاه گـفـتـیم حسن خـون جـگـر آل عـبا مثل امروز عدو آتش کین را افروخت بر در خـانه زهـرا و عـلـی شـیر خـدا داغ او بر جگر سنگ اثر کرد و گریست آب شد قلب بنی فـاطمه از ظلـم و جفا
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
وقتی به جان شاخۀ طوبی خزان افتاد اشک خدا باران شد و از آسمان افتاد خون دلت ریشه دوانده بین خاک طوس خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد در سینه قـلب پنجره فولاد هم شد آب بر خاک حجره پیکرت تا نیمه جان افتاد اشک کبوتر در مراثی تو کافی نیست این قـرعه بر چـشم سیاه آهـوان افتاد از چشم های خشک، سقاخانه میسازد از تو دو خط روضه که دست روضه خوان افتاد آهـو نـبـوده کـربـلا پس کـار جـد تـو از گرگ ها بدتر، به خولی و سنان افتاد مثل تنوری در دلت آتش نهـان داری آری سر جدت به دست این و آن افتاد با خون، لبت مثل عقیقت سرخ شد، اما هرگز به دست ساربان یا خیزران افتاد؟
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
نـالهای بر لـبـم از فـرط تـقـلا مـانـده سوختم از عطش و چشم به دریا مانده باز دلتنگ جوادم که در این شهرِ غریب به دلـم حـسرتِ یک گـفـتـن بابا مانده دست و پا میزنم امّا جگرم میسوزد به لبِ سوخـتـهام روضۀ زهـرا مانده جان به لب میشوم و کربوبلا میبینم که لب کودکی از فرط عطش وا مانده مادرش چشم به راه است که آبش بدهند وای از حـرمـله آن جا به تماشا مانده شعله ور میشوم از زهر و حرم میبینم که در آتش دو سه تا دخترِ نو پا مانده دخـتـری میدود و دامن او میسوزد ردِّ یک پنجه ولی بر رخ او جا مانده این طرف غارت و سیلی نگاه بیشرم آن طرف بر نوک نیزه سرِ سقّا مانده
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
از سوز زهـر خـسته و از پا نشستهام چـشم انـتـظار مـقـدم زهـرا نـشـستهام پا میکشم به خاک و امانم بریده است یـاد اجـل بـه یــاد مــداوا نـشــسـتــهام میبیـنمش که از غـم من گریه میکند اشک جـواد را بـه تـمـاشـا نـشـستـهام دور از مدینه و تک وتنها عجیب نیست با قـصد پر کشیدن از اینجا نـشـستهام اشک من وجواد و دو چشمان مـادرم در حجـره گوئیا که به دریـا نـشستهام
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
کوثر اشک من از ساغر و پیمانه، توست دل آتـشزدهام، شمع عـزاخانه تـوست ای تُـراب قـدم زائـر کـویـت گُـل مـن طایـر روح غـریـبانه پـریـد از بـدنت قاتـلت اشک فـشان بود به تشیـیع تنت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
افـتادهای بـر روی خـاك و پـر نداری جـز دیـدۀ تـر مـونـسی دیـگـر نـداری آنقـدر غـربت مـیچكـد از جـسمت آقا ناخـواسـته میگـویـمـت مـادر نـداری مانـند شـمعی سوخـتی در آتـش زهـر در آنچنان هُـرمی كه خاكـستر نداری وقتی كه بال و پر زدی بر خاك گـفتم صد شكر اینجا در برت خواهر نداری در زیر گـلها پـیـكـرت مدفـون شد آقا گویا به جز گـل پـیكـری دیگر نداری اینجا همه هـستیِ شان مـال تو آقاست ثروت تویی، سرمایهای بـرتـر نداری یعـنی نباشند اهل غـارت مردم طوس بر تن كـفـن داری و غـارتگـر نداری
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
مسافری که اجل گشته بود همسفـرش سفـر رسید به پایان در آخـر صفـرش چه خوب اجر رسالت به مصطفی دادند که پارۀ جگرش، پاره پاره شد جگرش کـسی که بود سَرِ عـالـمـی به دامن او به وقت مرگ به دامان خاک بود سرش همای گلشن فردوس آنچنان میسوخت که تاب بال زدن هم نداشت بال و پرش اگر چه کار گـذشته، اجـل شـتاب مکن جــواد آمــده از ره بـه دیــدن پــدرش خدا کـند که رضا بـاز، دیـده بـاز کـند وگرنه میدهد اول جواد، جان به برش دگـر بـه دیــدۀ او طـاقـت نـگـاه نـبـود که بـنگـرد به رخ نـور دیدگـان ترش ز بـوسـههـای جـواد الائـمه پـیـدا بـود که شسته دست، دگر از حیات محتضرش پسر به صورت بابا نهاد صورت خویش پدر گرفت به زحمت سرشک از بصرش خوشا کسی که چو میثم بود برای رضا به دیده اشک و به لب ناله و به دل شررش
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
گـفـتی بـساط گـریـه بـرایت بـپا کـنـند با گـریـه، یـاریِ دل خـون شـما کـنـند گـفـتـی که در وداع بـرادر نـوا کـنـند گـاهی میـان گـریه بـرایت دعـا کـنـند طاقت نداشت خواهرت انگار بیش از این از تو شنـیده بود غـم یـار پیش از این با اینکه هیچ لشگـری از دشمنان نبود با اینکه هیچ نیـزه و تیـر و سنان نبود با اینکه هیچ تیـر سه شعـبه میان نبود با اینکه هیچ نـامهای از کـوفـیان نبود طاقت نداشت خواهرت از تو جدا شود طاقـت نـداشت بر غـم تو مبـتـلا شود مـیکــرد الـتــمــاس تـمــام بــرادران گاهی سفارشی ز بـرادر به خواهران گاهی که داشت ناز و نوازش به دختران میگفت کـربلا چه گـذشته به مـادران انگار ماجرای حسین است و زینب است عالم به پیش دیدۀ معصومه چون شب است با ایـنکه نـور دیـدۀ او بیسپـاه نیـست با اینکه در محاصره یک خیمه گاه نیست با اینکه پیش روی رضا قتلگاه نیست با اینکه بر حرم ز حرامی نگاه نیست طاقت نداشت خواهرت ای قبله گاه طوس یک لحظه دور از تو بماند به راه طوس طاقت نداشت، قـافـله را رو براه کرد یکسال صبـر کرد ولی عـزم راه کرد جـمع بـرادران خـودش را سپـاه کـرد آخـر عــبـور از وسـط قــتـلگـاه کـرد شـد داغــدار مــاتـم هـجـده بــرادرش در خـون تـپـیده دید سپاهی بـرابـرش هر داغ را که دید سخن جز رضا نگفت هرگز کسی به خواهر تو ناسزا نگفت او را کسی کنیز در این ماجرا نگفت وقتی به قم رسید به جز از خدا نگفت شکر خدا که معجر او دست کین نخورد شکر خدا که کعب نی از مشرکین نخورد اما امـان ز خـواهـر مـظـلـومۀ حسین شد هجـر سهم دختر معصومۀ حسین آه از نگـاه هـمـسر مـغـمـومۀ حـسیـن داد از فـغـان مـادر مـصـدومـۀ حسین پهلو شکسته کرب وبلا را که دید و رفت دشمن به زور زینب او را کشید و رفت آقا تو را به حجـرۀ در بـسته کـشتهاند کی با سر بـریـدۀ دل خـسته کـشتهانـد جـدّ تو را به سیـنۀ بـشکـسته کـشتهاند بر روی سینهاش همه بنشسته، کشتهاند زهـر جـفـا کجـا و سر نـیـزههـا کـجـا دشـت بـلا کـجـا و دیــار رضـا کـجـا آمـد جـواد تا که به زانـو نـهـد سـرت بوسید روی ماه تو را تا به حـنجـرت دستی کشید بر همه اعضای اطهـرت خـونین ندید در وسط حجـره پیکـرت ایـنجـا اگـر پـسر به کـنـار پـدر رسیـد در کـربـلا پـدر به کـنـار پـسر رسیـد بـا زانـو آمـده بـه کــنـار پـســر پــدر خود را کـشانده تا به جـوار پـسر پدر گـویـی کـه آمـده بـه مـزار پـسـر پـدر صورت گذاشت روی عـذار پسر پدر خون را گرفت از گلویش تا نفس کشد با جسم پـاره پـاره پری از قـفـس کشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
هـر دلی تا بری از لـذّت عـصیان نشود مـنـزل آخـرتـش روضۀ رضوان نـشود به حـریـم رضـوی تـا بـه ابـد ره نـبـرد آنکه سر گشته چو آهوی خراسان نشود مـدعـی را تو بگو هیچ کسی مثل رضا مـالـک مـلـک دل مـلـت ایــران نـشـود مـهـر تـأیـیـد نـدارد ز رضـا روز جـزا مثل رهـبر چو کـسی خـادم قـرآن نشود آن غریب الغربایی که به غربت میگفت مـاه هـم هـمـسفـر شـام غـریـبـان نـشـود جز به زهری که به اعماق جگر شعله زند درد غـربت زدگـان آه که درمـان نـشود با لب تـشنه زنـم پـرپـر و جـان میبازم بعد از این محتضری کاش که عطشان نشود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
نم نم کـنار حـجـرۀ دربـسته مـیرسید کم کم به قتلگاه خودش خسته میرسید مانند شخص مار گزیده به پیچ و تاب فـریـاد یا جـواد چه پـیـوسته میرسـید پهلو به خاک حجره که از درد میگذاشت آهی به یـاد پهـلوی بشکـسته میرسید از کـام تـشـنه و جـگـر پـاره پـارهاش انگار حرف روضۀ سر بسته میرسید این جسم خـسته زیر سـم اسبها نرفت اما صدای حـملـۀ یک دسـته میرسید خـواهـر نـبـود یـار بـرادر شـود ولـی یک خواهری به مقتلی آهسته میرسید ایـنـجـا جـواب زمـزمـۀ یا بُـنـیَّ از... یک نوجوان ز پشت درِ بسته میرسید امـا صدای یـا ولـدی بـیجـواب مـانـد هرچند صوت یک پدر خسته میرسید
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
قامت سرو در آن کوچه بهم ریخته بود زهر انگار ز سر تا به قـدم ریخته بود هر قدم، زیر لبـش نالهٔ یا زهـرا داشت دردها بود که بر زانوی خَم ریخته بود گفته بود از غمِ خود پیشِ اباصلت کمی وای اگر دیدی عبا روی سرم ریخته بود با سر و صورت و زانو وسط حجره فتاد همهٔ عرش، کفِ حجـرهٔ غم ریخته بود مثل یک مار گزیده، بخودش میپیچـید یـادِ گـودال در آنجا ز قـلـم ریخـتـه بود خوب شد زودتر از مرگ، جوادش آمد دید بر جان پدر، زهـرِ ستم ریخـته بود روی زانوی پسر، جان پدر بر لب شد روی لبهای پسر نوحه و دم ریخته بود آه، این واقعه در کرب و بلا برعکس است اشکِ بابا به پسر، پیش حرم ریخته بود پـدری پـیـش پـسـر بـا ســرِ زانــو آمـد چه پسر، آه که سر تا به قدم ریخته بود إرباً إربا شده بود آن قـد و بالای رشید یک بـدن بود ولی چند رقـم ریخته بود دست خواهـر که سرِ دوش برادر افتاد دیـد احوال حسینش چه بهم ریخـته بود خوب شد آمدی ای خواهر مظلومهٔ من غـم عـالـم بخـدا روی سـرم ریخته بود
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
از داغِ زهـر پیکـرم آتش گرفته است گـویی تـمامِ بـستـرم آتـش گرفته است تـر مـیکـنـد لـبـانِ مـرا کـودکـم ولـی از تـشنـگی، لب ترم آتش گرفته است پا میکشم به خاک و نفس میزنم که شهر از آه آهِ آخــرم آتــش گــرفــتــه اسـت حـالا کـبوتران به غـمـم گریه میکنند از بال و پر زدن، پَرم آتش گرفته است امـشب تـمـام حـجـرۀ من کـربـلا شده یک جرعه آب،حنجرم آتش گرفته است امشب دوبـاره خـیـمۀ آتـش گرفـته را میبیـنم و سـراسرم آتـش گرفته است سرها به روی نیزه و سرنیزهها به تن یک دشت در برابرم آتش گرفته است فـریـادِ دخـتری زِ دلِ خـیـمه مـیرسد عمّه کمک که معجرم آتش گرفته است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
چون سرو که بر زمین فتاد افتادی دلـتـنـگ شـدی یـاد جـواد افــتـادی مانند عـلی که سمت زهرا می رفت بر روی زمیـن تو هـم ز یاد افـتادی ********************* مامون چه نمود و تو چه دیدی ای وای کاین گونه به حجره ات رسیدی ای وای فهـمـیـد ابا صلت چه آمـد به سـرت تا دیـد عـبا به سر کـشیدی ای وای ********************* از بسکه به حجره تو غریب آمده ای گردید بدل حجـره به مـاتـمـکـده ای تا جان بـدهی به خـاک مانند حسین فـرش کف حجره را کناری زده ای
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
دعا كـنـیـد شـب گـریـه آورش نـرسـد و جـانِ او به لـبـانِ مـطـهـرش نـرسد هـنوز هم كه جـوادش نـیـامـده از راه دعـا كـنـیـد نـفـس هـای آخـرش نـرسد بدون سرفـۀ خـونـین جـگـر نمی ریزد دعا كنید كه زخمی به حنجرش نرسد هزار شكر كه معصومه با برادر نیست وگرنه داشت دعایی كه خواهرش نرسد چنان به رویِ زمین می خورَد قدم به قدم گمان كنم كه به حجره به بسترش نرسد نفس نفس زدنش سخت تر شده ای داد خدا كند كه صدایش به مـادرش نرسد جوادش عاقبت آمد، گریز روضه رسید پسر رسید كه روضه به آخرش نرسد حـسیـن بر سرِ زانـو، جوانـش اُفـتـاده نمی شود نـزنـد داد، بـر سـرش نـرسد بغل كشیده تنش را ولی زمین می ریخت به خیمه گـاه گـمانم كه اكـبـرش نرسد چـقـدر هـلــهـلـه دارنــد ارازلِ كـوفـه دعا كنید كه ای كاش خواهرش نرسد علی كه رفت عمو رفت دختری ترسید دویـد آتـشِ خـیـمـه به پـیـكـرش نرسد دوید عمه كه پیش از سنان به او برسد كه دستهایِ حرامی به معجرش نرسد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
سـلام و درود خـدا، ای رئوف به روح بـلـنـد شما ای رئـوف شـهـنـشاه ایران ما، ای رئوف علیّ بن موسی الرّضا، ای رئوف بـده تو عـطـای زیـادی بـه من بگو: فَادخُلی فی عِبادی، به من من آن آهـوی خسته جان توأم که از گـرگ ها در امـان تـوأم پـنـاهــم بــده، مـیـهـمـان تــوأم ببین در حرم نوحه خوان توأم مرا چشم های تو مجذوب کرد مرض هام را ناگهان خوب کرد تو با نوکرت همنشین هستی و شهنشاه و شاه آفـرین هـستی و به انگشتر دین، نگین هستی و جـواز قـبـولـی دیـن هـسـتی و در اینجا پـر زائـرت میشوی سه جـا یـاور زائرت میشوی من آن زائـرم که پـرم سوخـته دلـم مثـل شـمـع حـرم سوخـته به تو فکر کردم، سرم سوخته بـرای تـو شـاه کــرم سـوخـتـه تو را از مدیـنه کجا میبـرند؟ بـدون جـوادت چـرا میبـرند؟ اگرچه تو در عرش نامت رضاست شه ارتضایی، مقامت رضاست قعودت رضا و قیامت رضاست سکوتت رضا و کلامت رضاست رضـایت نـده زهـر آبـت کـنـد شرارش به قـلـبت اصابت کند وجـود تو لبـریز از سم که شد دلت گُر گرفت و پُر از غم که شد تـوان تـنـت نـاگهـان کم که شد و در کوچه ها قامتت خم که شد می فـتـی به یـاد هـمان مـادری که در کوچه شد یاس نیلوفری به حجره رسیدی، جوادت رسید عـلـی اکـبـر تو به دادت رسید بـرای وداع و عـیـادت رسـیـد در آن لحضه آقا به یادت رسید حسینی که بالاسرش شمر بود بجای عـلی اکـبـرش شمر بود نکش خنجر ای شمر بالا سرش نَبَر دشنه ات را روی حنجرش ببین می دود سمت تو خواهرش تو نـشنـیـده ای نـالـۀ مـادرش؟ حسین مرا تـشـنـه ذبحش نکن چو قصّاب با دشنه ذبحش نکن
: امتیاز
|